خطا کردي به قول دشمنان گوش

شاعر : سعدي

که عهد دوستان کردي فراموشخطا کردي به قول دشمنان گوش
دگربارش که بنمودي فراپوشکه گفت آن روي شهرآراي بنماي
که من چون ديگ رويين مي‌زنم جوشدل سنگينت آگاهي ندارد
مگر کافتاده باشم مست و مدهوشنمي‌بينم خلاص از دست فکرت
نهانم عشق مي‌گويد که منيوشبه ظاهر پند مردم مي‌نيوشم
مگر مطرب که بر قولش کنم گوشمگر ساقي که بستانم ز دستش
مرا نقلي بنه وين خرقه بفروشمرا جامي بده وين جامه بستان
تو بيرون آمدي من رفتم از هوشنشستم تا برون آيي خرامان
مرا هرگز کجا گنجي در آغوشتو در عالم نمي‌گنجي ز خوبي
که سعدي چون دهل بيهوده مخروشخردمندان نصيحت مي‌کنندم
دهل هرگز نخواهد بود خاموشوليکن تا به چوگان مي‌زنندش