رفيق مهربان و يار همدم

شاعر : سعدي

همه کس دوست مي‌دارند و من همرفيق مهربان و يار همدم
نه اين بدعت من آوردم به عالمنظر با نيکوان رسميست معهود
مصدق دارمت والله اعلمتو گر دعوي کني پرهيزگاري
من اين دعوي نمي‌دارم مسلمو گر گويي که ميل خاطرم نيست
گناه اول ز حوا بود و آدمحديث عشق اگر گويي گناهست
نه از مدحش خبر باشد نه از ذمگرفتار کمند ماه رويان
به گيتي در ندارم هيچ مرهمچو دست مهربان بر سينه ريش
بياموز از فلک دور دمادمبگردان ساقيا جام لبالب
به روي دوستان خوش باش و خرماگر داني که دنيا غم نيرزد
ز عمر مانده روزي مي‌شود کمغنيمت دان اگر داني که هر روز
که بنيادش نه بنياديست محکممنه دل بر سراي عمر سعدي
چو خاکت مي‌خورد چندين مخور غمبرو شادي کن اي يار دل افروز