ميان باغ حرامست بي تو گرديدن

شاعر : سعدي

که خار با تو مرا به که بي تو گل چيدنميان باغ حرامست بي تو گرديدن
حرام صرف بود بي تو باده نوشيدنو گر به جام برم بي تو دست در مجلس
به سنگ خاره درآموخت عشق ورزيدنخم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقه
شوند جمله پشيمان ز بت پرستيدناگر جماعت چين صورت تو بت بينند
دهان چو بازگشايي به وقت خنديدنکساد نرخ شکر در جهان پديد آيد
چو قامت تو ببينند در خراميدنبه جاي خشک بمانند سروهاي چمن
سعادتم چه بود خاک پات بوسيدنمن گداي که باشم که دم زنم ز لبت
نکو نباشد با عشق زهد ورزيدنبه عشق مستي و رسواييم خوشست از آنک
صفاي عارف از ابروي نيکوان ديدننشاط زاهد از انواع طاعتست و ورع
چه غم خورد گه حشر از گناه سنجيدنعنايت تو چو با جان سعديست چه باک