اي حسن خط از دفتر اخلاق تو بابي

شاعر : سعدي

شيريني از اوصاف تو حرفي ز کتابياي حسن خط از دفتر اخلاق تو بابي
گر باز کنند از شکن زلف تو تابياز بوي تو در تاب شود آهوي مشکين
ترسي که ببينند خيال تو به خوابيبر ديده صاحب نظران خواب ببستي
خون مي‌رود از دل چو نمک خورده کبابياز خنده شيرين نمکدان دهانت
يوسف صفت از چهره برانداز نقابيتا عذر زليخا بنهد منکر عشاق
کاين تشنگي از من نبرد هيچ شرابيبي روي توام جنت فردوس نبايد
با ياد تو دردش نکند هيچ عذابيمشغول تو را گر بگذارند به دوزخ
تا بشنوي از هر بن موييم جوابيباري به طريق کرمم بنده خود خوان
کز دست گدايان نتوان کرد ثوابيدر من منگر تا دگران چشم ندارند
چون آتش رويت که از او مي‌چکد آبيآب سخنم مي‌رود از طبع چو آتش
هر کس به سر آبي و سعدي به سرابيياران همه با يار و من خسته طلبکار