يارا قدحي پر کن از آن داروي مستي

شاعر : سعدي

تا از سر صوفي برود علت هستييارا قدحي پر کن از آن داروي مستي
در مذهب عشق آي و از اين جمله برستيعاقل متفکر بود و مصلحت انديش
غايب مشو از ديده که در دل بنشستياي فتنه نوخاسته از عالم قدرت
برتافتي و پنجه صبرم بشکستيآرام دلم بستدي و دست شکيبم
با تو نتوان گفت به خواب شب مستياحوال دو چشم من بر هم ننهاده
دل نيک بدادت که دل از وي بگسستيسودازده‌اي کز همه عالم به تو پيوست
رو باز گشادي و در نطق ببستيدر روي تو گفتم سخني چند بگويم
ما توبه بخواهيم شکستن به درستيگر باده از اين خم بود و مطرب از اين کوي
صد تعبيه در توست و يکي بازنجستيسعدي غرض از حقه تن آيت حقست
تا نقش ببيني و مصور بپرستينقاش وجود اين همه صورت که بپرداخت