ديدم امروز بر زمين قمري

شاعر : سعدي

همچو سروي روان به رهگذريديدم امروز بر زمين قمري
باز کردند بامداد دريگوييا بر من از بهشت خداي
گر تو ديدي به سر بر قمريمن نديدم به راستي همه عمر
آفتابي ز مادر و پدرييا شنيدي که در وجود آمد
تا نيفتم به ديده در خطريگفتم از وي نظر بپوشانم
چون کفايت نمي‌کند نظريچاره صبرست و احتمال فراق
عاقل از فتنه مي‌کند حذريمي‌خراميد و زير لب مي‌گفت
به ز تقوا ببايدت سپريسعديا پيش تير غمزه ما