سرو بستاني تو يا مه يا پري

شاعر : سعدي

يا ملک يا دفتر صورتگريسرو بستاني تو يا مه يا پري
کاندر آن عاجز بماند سامريرفتني داري و سحري مي‌کني
در دلش صد بار ديگر بگذريهر که يک بارش گذشتي در نظر
باز مي‌آيي و جان مي‌پروريمي‌روي و اندر پيت دل مي‌رود
مبلغي پروانه‌ها گرد آوريگر تو شاهد با ميان آيي چو شمع
پرده مي‌پوشي و بر ما مي‌دريچند خواهي روي پنهان داشتن
تا ببيند هر که مي‌بيند پريروزي آخر در ميان مردم آي
چون تو را بيند بدين خوش منظريآفتاب از منظر افتد در رواق
نقش بر دل نام بر انگشتريجان و خاطر با تو دارم روز و شب
بس که تو شيريني از حد مي‌بريسعدي از گرمي بخواهد سوختن