هرگز اين صورت کند صورتگري

شاعر : سعدي

يا چنين شاهد بود در کشوريهرگز اين صورت کند صورتگري
ماه رخساري ملايک منظريسرورفتاري صنوبرقامتي
در نمي‌آيد به چشمش ديگريمي‌رود وز خويشتن بيني که هست
پادشاهي مي‌رود با لشکريصد هزارش دست خاطر در رکاب
بل بهشتي در ميانش کوثريعارضش باغي دهانش غنچه‌اي
خوبرويي را ببايد زيوريماه رويا مهرباني پيشه کن
وز تو در هر خانه دستي بر سريبي تو در هر گوشه پايي در گلست
تا در اقبالت شوم نيک اختريچون همايم سايه‌اي بر سر فکن
گر خداوندي بپرسد چاکريدر خداوندي چه نقصان آيدش
گر به غير از خصم بودي داوريمصلحت بودي شکايت گفتنم
به که شيريني ز دست ديگريسعديا داروي تلخ از دست دوست
وز وجود عاشقان خاکستريخاکي از مردم بماند در جهان