بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي

شاعر : سعدي

صوفي نشود صافي تا درنکشد جاميبسيار سفر بايد تا پخته شود خامي
هر کس قلمي رفته‌ست بر وي به سرانجاميگر پير مناجاتست ور رند خراباتي
هر کس عملي دارد من گوش به انعاميفردا که خلايق را ديوان جزا باشد
تو عشق گلي داري من عشق گل اندامياي بلبل اگر نالي من با تو هم آوازم
آنان که نديدستند سروي به لب باميسروي به لب جويي گويند چه خوش باشد
وين عيد نمي‌باشد الا به هر اياميروزي تن من بيني قربان سر کويش
آخر ز دعاگويي ياد آر به دشنامياي در دل ريش من مهرت چو روان در تن
ور نه که برد هيهات از ما به تو پيغاميباشد که تو خود روزي از ما خبري پرسي
نوميد نبايد بود از روشني باميگر چه شب مشتاقان تاريک بود اما
در کام نهنگان رو گر مي‌طلبي کاميسعدي به لب دريا دردانه کجا يابي