امروز چناني اي پري روي

شاعر : سعدي

کز ماه به حسن مي‌بري گويامروز چناني اي پري روي
ديوانه شده دوان به هر سويمي‌آيي و در پي تو عشاق
وان ملعب لعبتان جادوياينک من و زنگيان کافر
درداده ز فتنه تاب در مويآورده ز غمزه سحر در چشم
تير مژه در کمان ابرويوز بهر شکار دل نهاده
زان چهره خوب و لعل دلجوينرخ گل و گلشکر شکسته
شير فلک شده سگ کويچاکر شده شه اخترانت
کيوان شده پاسبان هندويبر بام سراچه جمالت
بالا به صفت چو سرو خودرويعارض به مثل چو برگ نسرين
يا خود به چه آب شسته‌اي رويگويي به چه شانه کرده‌اي زلف
وز زلف به مشک مي‌دهي بويکز روي به لاله مي‌دهي رنگ
گلزار رخ تو را غزل گويچون سعدي صد هزار بلبل