باد بهاري وزيد، از طرف مرغزار

شاعر : سعدي

باز به گردون رسيد، ناله‌ي هر مرغ‌زارباد بهاري وزيد، از طرف مرغزار
نعره زنان فاخته، بر سر بيد و چنارسرو شد افراخته، کار چمن ساخته
سرو به رقص اندرست، بر طرف جويبارگل به چمن در برست، ماه مگر يا خورست
بيد مگر فارغست، از ستم نابکارشاخ که با ميوه‌هاست، سنگ به پا مي‌خورد
سوسن رعنا گزين، زرد شقايق ببارشيوه‌ي نرگس ببين، نزد بنفشه نشين
ناله‌ي موزون مرغ، بوي خوش لاله‌زارخيز و غنيمت شمار، جنبش باد ربيع
بلبل و قمري چه خواند، ياد خداوندگارهر گل و برگي که هست، ياد خدا مي‌کند
هر ورقي دفتريست، معرفت کردگاربرگ درختان سبز، پيش خداوند هوش
تکيه بر ايام نيست، تا دگر آيد بهاروقت بهارست خيز، تا به تماشا رويم
طوطي شکرفشان، نقل به مجلس بياربلبل دستان بخوان، مرغ خوش الحان بدان
وقت بهاران گذشت، گفته‌ي سعدي سعدي بياربر طرف کوه و دشت، روز طوافست و گشت