ايا نسيم سحر بوي زلف يار بيار

شاعر : سعدي

قرار دل ز سر زلف بي‌قرار بيارايا نسيم سحر بوي زلف يار بيار
پيامي از آن مهروي گلعذار بيارسلامي از من مسکين بدان صنوبر بر
سلامي از من مسکين غمگسار بيارحکايت از لب فرهاد ناتوان برسان
جواب بشنو و آنگه به آشکار بيارنهان بگوي به آن دوستدار يکدل من
از آن دو زلف زره‌وار مشکبار بياردواي جان من و مرهم روان بويي
تلطفي بکن و عکس آن بهار بياربهار ديده‌ي من نيست جز که عکس رخش
غبار ازان طرف و گرد از آن ديار بيارز بهر روشني چشم کز رخش دورست
به لطف مژده‌اي از وصل آن نگار بيارز من درود فراوان ببر به دلبر من
هر آن جواب که گويد به ياد دار و بيارمن آن حديث که گفتم نگاه دار و ببر
که اي نسيم سحر بوي زلف يار بياردر انتظار تو سعدي هميشه مي‌گويد