اي يار ناسامان من از من چرا رنجيده‌اي؟

شاعر : سعدي

وي درد و اي درمان من از من چرا رنجيده‌اي؟اي يار ناسامان من از من چرا رنجيده‌اي؟
لعل لبت حلواي من از من چرا رنجيده‌اي؟اي سرو خوش بالاي من اي دلبر رعناي من
وز ناوکت پرخون شدم از من چرا رنجيده‌اي؟بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم
فردا بگيرم دامنت از من چرا رنجيده‌اي؟گر من بميرم در غمت خونم بتا در گردنت
هستيم نيکوخواه تو از من چرا رنجيده‌اي؟من سعدي درگاه تو عاشق به روي ماه تو