حکايت کنند از بزرگان دين

شاعر : سعدي

حقيقت شناسان عين اليقينحکايت کنند از بزرگان دين
همي راند رهوار و ماري به دستکه صاحبدلي بر پلنگي نشست
بدين ره که رفتي مرا ره نماييکي گفتش: اي مرد راه خداي
نگين سعادت به نام تو شد؟چه کردي که درنده رام تو شد
وگر پيل و کرکس، شگفتي مداربگفت ار پلنگم زبون است و مار
که گردن نپيچد ز حکم تو هيچتو هم گردن از حکم داور مپيچ
خدايش نگهبان و ياور بودچو حاکم به فرمان داور بود
که در دست دشمن گذارد تو رامحال است چون دوست دارد تو را
بنه گام و کامي که داري بيابره اين است، روي از طريقت متاب
که گفتار سعدي پسند آيدشنصيحت کسي سودمند آيدش