چو الپ ارسلان جان به جان‌بخش داد

شاعر : سعدي

پسر تاج شاهي به سر برنهادچو الپ ارسلان جان به جان‌بخش داد
نه جاي نشستن بد آماجگاهبه تربت سپردندش از تاجگاه
چو ديدش پسر روز ديگر سوارچنين گفت ديوانه‌اي هوشيار
پدر رفت و پاي پسر در رکيبزهي ملک و دوران سر در نشيب
سبک سير و بدعهد و ناپايدارچنين است گرديدن روزگار
جوان دولتي سر برآرد ز مهدچو ديرينه روزي سرآورد عهد
چو مطرب که هر روز در خانه‌اي استمنه بر جهان دل که بيگانه‌اي است
که هر بامدادش بود شوهرينه لايق بود عيش با دلبري
که سال دگر ديگري دهخداستنکويي کن امسال چون ده تو راست