عضد را پسر سخت رنجور بود
شاعر : سعدي
شکيب از نهاد پدر دور بود | | عضد را پسر سخت رنجور بود | که بگذار مرغان وحشي ز بند | | يکي پارسا گفتش از روي پند | که در بند ماند چو زندان شکست؟ | | قفسهاي مرغ سحر خوان شکست | يکي نامور بلبل خوشسراي | | نگه داشت بر طاق بستان سراي | جز آن مرغ بر طاق ايوان نيافت | | پسر صبحدم سوي بستان شتافت | تو از گفت خود ماندهاي در قفس | | بخنديد کاي بلبل خوش نفس | وليکن چو گفتي دليلش بيار | | ندارد کسي با تو ناگفته کار | ز طعن زبان آوران رسته بود | | چو سعدي که چندي زبان بسته بود | که از صحبت خلق گيرد کنار | | کسي گيرد آرام دل در کنار | به عيب خود از خلق مشغول باش | | مکن عيب خلق، اي خردمند، فاش | چو بيستر بيني بصيرت بپوش | | چو باطل سرايند مگمار گوش | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}