برخيز تا به عهد امانت وفا کنيم

شاعر : سعدي

تقصيرهاي رفته به خدمت قضا کنيمبرخيز تا به عهد امانت وفا کنيم
ديگر فروتني به در کبريا کنيمبي‌مغز بود سر که نهاديم پيش خلق
بشتاب تا عمارت دارالبقا کنيمدارالفنا کراي مرمت نمي‌کند
تا درد معصيت به تدارک دوا کنيمدارالشفاي توبه نبستست در هنوز
توحيد محض کز همه رو در خدا کنيمروي از خدا به هر چه کني شرک خالصست
يکتا کنيم و پشت عبادت دو تا کنيمپيراهن خلاف به دست مراجعت
تا کي مقام دوست به دشمن رها کنيمچند آيد اين خيال و رود در سراي دل
چندين به دست ديو زبوني چرا کنيمچون برترين مقام ملک دون قدر ماست
خيز اي حکيم تا طلب کيميا کنيمسيم دغل خجالت و بدنامي آورد
اميدوارتر که گنه در عبا کنيمبستن قبا به خدمت سالار و شهريار
ما را وجود نيست بيا تا دعا کنيمسعدي، گدا بخواهد و منعم به زر خرد
در خورد تست و در خور ما هر چه ما کنيميارب تو دست گير که آلا و مغفرت