خلاف راستي باشد، خلاف راي درويشان

شاعر : سعدي

بنه گر همتي داري، سري در پاي درويشانخلاف راستي باشد، خلاف راي درويشان
نبيني در همه عالم، مگر سيماي درويشانگرت آيينه‌اي بايد، که نور حق در او بيني
که اين خلقان گردآلوده را، بالاي درويشانقبا بر قد سلطانان، چنان زيبا نمي‌آيد
وگر خود جنت‌المأوي بود مأواي درويشانبه مأوي سر فرود آرند، درويشان معاذلله
که ملک پادشاهان را کند يغماي درويشانوگر خواهند درويشان، ملک را صنع آن باشد
ز ديگر نيمه بس باشد، تن تنهاي درويشانگر از يک نيمه زور آرد، سپاه مشرق و مغرب
که گر خود زهر پيش آرد، بود حلواي درويشانکسي آزار درويشان تواند جست، لا و الله
کجا با اين همه شغلت، بود پرواي درويشانتو زر داري و زن داري و سيم و سود و سرمايه
هر آن معني که آيد در دل داناي درويشانکه حق بينند و حق گويند و حق جويند و حق باشد
دويي هرگز نباشد در دل يکتاي درويشاندو عالم چيست تا در چشم اينان قيمتي دارد
حريف اينست اگر داري سر سوداي درويشانسراي و سيم و زر در باز و عقل و جان و دل سعدي