شکر و فضل خداي غزوجل
شاعر : سعدي
که امير بزرگوار اجل | | شکر و فضل خداي غزوجل | خانه تحويل کرد و جامه بدل | | شرف خاندان و دولت و ملک | ملکش بانگ زد که لاتفعل | | ديوش از راه معرفت ميبرد | نفروشند عيش مستقبل | | نيکبختان به راحت ماضي | نام زشت و خمار و جنگ و جدل | | حاصل لهو ولعب دنيا چيست؟ | چشمهي سلسبيل زند منبل | | جاي ديگر نعيم بار خداي | حسن توفيقت از خطا و زلل | | نه تو بازآمدي که بازآورد | نتواند برآمدن ز وحل | | غرقه را تا يکي نگيرد دست | اي برادر هوالذي يقبل | | تا نگويي اناالذي يسعي | دست اقبلا سيف دين و دول | | بندگان سرکشند و بازآرد | همه پروانه گرد اين مشعل | | همه شمعند پيش اين خورشيد | نتواند که کژ رود جدول | | لاجرم چون ستاره راست بود | نخل کوته بود به پاي جبل | | فکر من چيست پيش همت او؟ | پايهي قدرت اي بزرگ محل | | زحل و مشتري چنان نگرند | به تأمل به مشتري و زحل | | که يکي از زمين نگاه کند | ان خيرالکلام قل و دل | | سعديا قصه ختم کن به دعا | دشمنانت چو بيخ مستأصل | | دوستانت چو بوستان بادند | چه دعا گويم اي امير اجل؟ | | همه کامي و دولتي داري | ديده بردوخته به تير اجل | | دشمنت خود مباد و گر باشد | |
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}