در بهشت گشادند در جهان ناگاه

شاعر : سعدي

خدا به چشم عنايت به خلق کرد نگاهدر بهشت گشادند در جهان ناگاه
به دور دولت سلجوقشاه سلغرشاهاميد بسته برآمد صباح خير دميد
درآيد از در اميدوار چشم به راهچو ماه روي مسافر که بامداد پگاه
خصايصي که نگنجد به ذکر در افواهشمايلي که نيايد به وصف در اوهام
سر ملوک زمان ناصر عباداللهخدايگان معظم اتابک اعظم
منورست چنان کاسمان به طلعت ماهشهنشهي که زمين از فروغ طلعت او
به روي دولت و بختش در فرج ناگاهخجسته روزي خرم کسي که باز کنند
اسير بند بلاي برادران در چاه؟که چشم داشت که يوسف عزيز مصر شود
که روزهاي سپيدست در شبان سياهشب فراق نمي‌بايد از فلک ناليد
به عاقبت نرود نااميد ازين درگاههر آنکه بر در بخشايش خداي نشست
که بعد از اين همه طاعت کند به عذر گناهزمانه بر سر آنست اگر خطايي کرد
که دست جور زمان از زمين کند کوتاهخداي عمر درازت دهاد چنداني
که کهربا نتواند ربود پره‌ي کاهبه گرد خيمه‌ي اسلام شقه‌اي بزني
نصيحتست به سمع قبول شاهنشاهمراد سعدي از انشاء زحمت خدمت
ثبوت راحت و امن و مزيد رفعت و جاهدوام دولت و آرام مملکت خواهي
چو دست منت حق بر سرت نهاد کلاهکمر به طاعت و انصاف و عدل و عفو ببند
عزيز من، که اثر مي‌کند در آينه آهتو روشن آينه‌اي ز آه دردمند بترس
که دير سال بماني به کام نيکوخواهمعلمان بدآموز را سخن مشنو
خداي عالميانت نصير باد و پناهدعاي زنده دلانت رفيق باد و قرين