کسي که او نظر مهر در زمانه کند

شاعر : سعدي

چنان سزد که همه کار عاقلانه کندکسي که او نظر مهر در زمانه کند
اگر چه آب حياتست از آن کرانه کندهر آنچه خاطر موري ازو بيازارد
نخست خانه‌ي دل وقف اين دوگانه کندقناعتست و مروت نشان آزادي
که زندگي همه بر طبع شادمانه کندچو نيک و بد به سر آيد جهان همان بهتر
که شمع، هستي خود در سر زبانه کندزبان ز گفتن و ناگفتني نگه مي‌دار
به خلق خوش طلب عمر جاودانه کنددرين سراي که اول ز آخرش عدمست
روا بود که کسي تکيه بر زمانه کند؟زمانه را چو شناسي که چيست عادت او
که عاقل از پي يک نوش صد بهانه کندبه نقد خوش خور و خوش نوش و نام نيک اندوز
که چرخ عمر تو ضايع برين ترانه کندمخور غمي که به فردا چگونه خواهد بود
براي تير نظر عاقلي نشانه کنداگر چه عالم خاکي نيرزد اندر راه
که تا وظايف طاعات ازو دانه کندز گوشه‌اي به جهان ناکوتر تر نبود
سعادت دو جهاني طلب چرا نه کندکسي که صحبت سعدي طلب کند در دهر
علي الخصوص کسي کاندرين زمانه کنداگر چه کار عمارت طريق دانش نيست
کسي که از پي مسکن اساس خانه کندبود هر آينه نزديک عاقلان معذور
به دست خود ز براي خود آشيانه کندکه گر چه مرغ توکل کند به دانه و آب