مي‌ميرم و همچنان نظر بر چپ و راست

شاعر : سعدي

تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟مي‌ميرم و همچنان نظر بر چپ و راست
ليکن نه به اختيار مي‌بايد کرداز روي نکو صبر نمي‌شايد کرد
بر خاستي و به ديدنت زنده شديمخفتي و به خفتنت پراکنده شديم
تو زيبايي به نام ايزد چرا بايد که بربندي؟نقاب از بهر آن باشد که بربندند روي زشت
و ميزانه من س فعلته امتلاو رب غلام صائم بطنه خلا
و ما طلعت زهر النجوم و تغربعليک سلام الله ما لاح کوکب
اذا کان في حي الحبيب حبيبو کل بليغ بالغ السعي في دمي
ان الرواکد تحتاج المقاذيفادع الجواري في الدماء ماخرة
و مقصد محتاج و مأمن خائفسلام عليکم اهل بيت کرامة
لسمعت افکا يفتريه عذولو لو ان حبا بالملام يزول
و علي مثله من العين يخشيتبعته العيون حيث تمشي
انما يثقلني من فضلکم قيد الجميلتلتقي ارضا بأرض و بديلا عن بديل
فياذا الجلال اغفر لکاتبه السعديکتبت ليبقي الذکر امم بعدي