گر تو پنداري ترا لطف خدايي نيست هست

شاعر : سنايي غزنوي

بر سر خوبان عالم پادشاهي نيست هستگر تو پنداري ترا لطف خدايي نيست هست
با جمال خاکپايت آشنايي نيست هستور چنان داني که جان پاکبازان را ز عشق
روي و آوازت هلاک پارسايي نيست هستور گمانت آيد که گاه دل ربودن در سماع
از لبت گم بودگان را رهنمايي نيست هستور تو انديشي که گاه گوهر افشاندن ز لعل
از تو قنديل فلک را روشنايي نيست هستور تو پنداري که چون برداري از رخ زلف را
از پي خون چو من عاشق جزايي نيست هستور چنان داني ترا روز قيامت از خداي
خوي بد عهدي و رسم بي وفايي نيست هستور تو بسگالي که با اين حسن و خوبي مر ترا
صد هزاران قطره از چشم سنايي نيست هستور همي داني که بر خاک سر کويت ز خون