تا سوي خرابات شد آن شاه خرابات

شاعر : سنايي غزنوي

همواره منم معتکف راه خراباتتا سوي خرابات شد آن شاه خرابات
چون خيل خرابات بر آن شاه خراباتکردند همه خلق همي خطبه‌ي شاهي
چون شاه خرابات بود ماه خراباتمن خود چه خطر دارم تا بنده نباشم
حقا که شود بنده‌ي خرگاه خراباتگر صومعه‌ي شيخ خبر يابد ازين حرف
آن کس که چنو نيست هواخواه خراباتبشنو که سنايي سخن صدق به تحقيق
افگنده به ميدان شهنشاه خراباتاو نيست بجز صورت بي هيت بي روح
بينند ز من خالي درگاه خراباتآن روز مبادم من و آن روز مبادا
روباه کند او را روباه خراباتشير نر اگر سوي خرابات خرامد
او را ز خرابات و علي‌الاه خراباتآنکو «لمن الملک» زند هم حسد آيد