اي سنايي خواجگي در عشق جانان شرط نيست

شاعر : سنايي غزنوي

جان اسير عشق گشته دل به کيوان شرط نيستاي سنايي خواجگي در عشق جانان شرط نيست
پس به دل گفتن «انا الا علي» چو هامان شرط نيست«رب ارني» بر زبان راندن چو موسي روز شوق
گر چو زن بي همتي پس لاف مردان شرط نيستاز پي عشق بتان مردانگي بايد نمود
پس هراسيدن ز چوبي همچو ثعبان شرط نيستچون اناالله در بيابان هدي بشنيده‌اي
صف کشيدن گرداوبي گوي و چوگان شرط نيستاز پي مردان اگر خواهي که در ميدان شوي
پس فغان و زاري اندر بيت احزان شرط نيستور همي دعوي کني گويي که «لي صبر جميل»
پس نشستن ايمن اندر شهر کنعان شرط نيستچون جمال يوسفي غايب شدست از پيش تو
پس مهار اشتر کشيدن در بيابان شرط نيستور همي داني که منزلگاه حق جز عرش نيست