روي او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود

شاعر : سنايي غزنوي

قد او سروست اگر بر سرو لالستان بودروي او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود
بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بودگر روا باشد که لالستان بود بالاي سرو
تا زنخدانش چو گوي و زلف چون چوگان بوددل چو گوي و پشت چون چوگان بود عشاق را
درد دلها را ز دو ياقوت او درمان بودگر ز دو هاروت او دلها نژند آيد همي
گر چو دندان و لب او لولو و مرجان بودمن به جان مرجان و لولو را خريداري کنم
روي زرد و آه سرد و ديده‌ي گريان بودراز او در عشق او پنهان نماند تا مرا
هر کجا غماز باشد راز کي پنهان بودزان که غمازان من هستند هر سه پيش خلق
حور باشد هر که او پرورده‌ي رضوان بودبر کنار خويش رضوان پرورد او را به ناز
چون لب و دندان او يارب لب و دندان بودهر زمان گويم به شيريني و پاکي در جهان