اي سنايي خيز و در ده آن شراب بي خمار

شاعر : سنايي غزنوي

تا زماني مي خوريم از دست ساقي بي شماراي سنايي خيز و در ده آن شراب بي خمار
عمرهاي خوش بگذرانم بر اميد غمگساراز نشاط آنکه دايم در سرم مستي بود
خوش بود مستي و هستي خاصه بر روي نگارهست خوش باشد کسي را کو ز خود باشد بري
هان ز خود فاني مطلق شو به حق شو استوارمن به حق باقي شدم اکنون که از خود فانيم
آنکه از خود فارغ آمد فرد باشد پيش ياردل ز خود بردار اي جان تا به حق فاني شوي
چون بوم جايي که هستم چون يتيمي دلفگارمن به خود قادر نيم زيرا که هستم ز آب و گل