چيست آن زلف بر آن روي پريشان کردن

شاعر : سنايي غزنوي

طرف گلزار به زير کله پنهان کردنچيست آن زلف بر آن روي پريشان کردن
کفر درهم شده را پرده‌ي ايمان کردنزلف را شانه زدي باز چه رسم آوردي
ديده‌ها را به دو رخسار گلستان کردناي گل باغ الاهي ز که آموخته‌اي
دامن شب را از روز گريبان کردنخاک در ديده‌ي خورشيد زدن تا کي ازين