ايا معمار دين اول دل و دين را عمارت کن

شاعر : سنايي غزنوي

پس آنگه خيز و رندن را سحرگاهي زيارت کنايا معمار دين اول دل و دين را عمارت کن
نهان از گوشه‌اي ما را به عين سر اشارت کنخرابات اي خراباتي به عين عقل چون ديدي
زيارت رند حضرت را برو مسح و طهارت کنبکش خط بر همه عالم ز بهر رند ميخانه
عيار نيک بر کف گير و يک ساعت عبارت کنجهان کفر و ايمان را ز سوز عشق بر هم زن
تو با رند خراباتي به جان و دل تجارت کنبه سيم و زر خراباتي همي با تو فرو نايد
اگر در راه دين مردي علاج اين حرارت کنحرارت‌هاي نفساني بسوزد دينت را روزي
ز معني گر زيان بيني عبارت را کفارت کنز دعوي گر کله داري سنايي را کلاهي نه