اي زبده‌ي راز آسماني

شاعر : سنايي غزنوي

وي حله‌ي عقل پر معانياي زبده‌ي راز آسماني
آوازه‌ي کوس «لن تراني»اي در دو جهان ز تو رسيده
افتاده به دست کاروانياي يوسف عصر همچو يوسف
پرداخته مخزن امانيلعل تو به غمزه کفر و دين را
برساخته عقل جاودانيلعل تو به بوسه عقل و جان را
يک لحظه زعمر شادمانيبا آفت زلف تو که بيند
يک قطره ز آب زندگانيبا آتش عشق تو که يابد
نکشد غم غربت شبانيموسي چکند که بي‌جمالت
کوبد در ملک جاودانيفرعون که بود که با کمالت
ني ني که تو پادشاه آني«آن» گويم «آن» چو صوفيانت
ني ني که تو کدخداي جانيجان خوانم جان چو عاشقانت
يکتن چو سنايي و تو دانياز جمله‌ي عاشقان تو نيست
گر گه گهکي کند گرانيزيبد که سبک نداري او را