مسلمانان سراي عمر، در گيتي دو در دارد

شاعر : سنايي غزنوي

که خاص و عام و نيک و بد بدين هر دو گذر داردمسلمانان سراي عمر، در گيتي دو در دارد
يکي قفل از قضا دارد، يکي بند از قدر دارددو در دارد حيات و مرگ کاندر اول و آخر
چو هنگام فنا آيد قدر اين بند برداردچو هنگام بقا باشد قضا اين قفل بگشايد
اجل کار دگر دارد، امل کار دگر دارداجل در بند تو دايم تو در بند امل آري
جهان را پر خطر بيند روان را پر خطر داردهر آن عالم که در دنيا به اين معني بينديشد
نه درمان اجل دارد نه سامان حذر داردهر آنکس کو گرفتارست، اندر منزل دنيا
زحل، مهر نگين دارد قمر طرف کمر داردکمر گيرد اجل آنرا که در شاهي و جباري
وگر شخص تو اندر جنگ زور زال زر دارداگر طبع تو از فرهنگ دارد فر کيخسرو
بسر عمر ترا لابد زمانه پي سپر دارداگر تو في‌المثل ماهي و از گردون سپر داري
که بس سرکش که اندر گور خشتي زير سر داردايا، سرگشته‌ي دنيا مشو غره به مهر او
که دين و دل تبه کرد آن که دل در سيم و زر داردطمع در سيم و زر چندين مکن گردين و دل خواهي
که او اندر صميم دل از آن آتش شرر داردجهان پر آتش آزست و بيچاره دل آنکس
همه رنجت هبا گردد همه کارت هدر داردچه نوشي شربت نوشين و آخر ضربت هجران
جهان از روي بخشيدن ترا هم مختصر داردتو اندر وقت بخشيدن جهاني مختصر داري
نداند قيمت نظمش، هر آن کو گوش کر داردسنايي را مسلم شد که گويد زهد پرمعني