اي سه بوسش به آدمي ناژي

شاعر : سنايي غزنوي

زن تو راستست و تو کاژياي سه بوسش به آدمي ناژي
وز عوانان ملين و باژياز بغيضان جام و باخرزي
\Nاز خسيسي که هستي اي ملعون
از ستاره همه ربايي گوشتبر ... زن چو ماکيان کاژي
به شعر اندرت مردم خواندم اي خراي زنت روسبي غليواژي
خطي نارايجم دادي و شايدکه تا کارم ز تو گيرد فروغي
روي من شد چو زر و ديده چو سيمدروغي را چه آيد جز دورغي
رسم آن سيم بر ديده‌ي مناز پي بخششت اي خواجه علي
زشتم خواندي و راست گفتيچون خداييست بر معتزلي
من زشت بهم تو خوب ايرامن نيز بگويم ار نجوشي
من شاعرم و تو ... فروشي\N
يا مسيح از آسمان آيد هميخسرو از مازندران آيد همي
سوي دنيا زان جهان آيد همييا ز بهر مصلحت روح‌الامين
سوي شرق از قيروان آيد همييا سکندر با بزرگان عراق
زير پامان پرنيان آيد همي»«ريگ آموي و درازي راه او
اسب ما را تا ميان آيد همي»«آب جيحون از نشاط روي دوست
«بوي يار مهربان آيد همي»رنج غربت رفت و تيمار سفر
«ياد جوي موليان آيد همي»اين از آن وزنست گفته رودکي