اگرچه خور به چرخ چارمين است

شاعر : شيخ محمود شبستري

شعاعش نور و تدبير زمين استاگرچه خور به چرخ چارمين است
کواکب گرم و سرد و خشک و تر نيستطبيعت هاي عنصر نزد خور نيست
سپيد و سرخ و سبز و آل و زرد استعناصر جمله از وي گرم و سرد است
که نه خارج توان گفتن نه داخلبود حکمش روان چون شاه عادل
ز حسنش نفس گويا گشت عاشقچو از تعديل شد ارکان موافق
جهان را نفس کلي داد کابيننکاح معنوي افتاد در دين
علوم و نطق و اخلاق و صباحتاز ايشان مي پديد آمد فصاحت
درآمد همچو رند لااباليملاحت از جهان بي‌مثالي
همه ترتيب عالم را به هم زدبه شهرستان نيکويي علم زد
گهي با نطق تيغ آبدار استگهي بر رخش حسن او شهسوار است
چو در لفظ است گويندش بلاغتچو در شخص است خوانندش ملاحت
همه در تحت حکم او مسخرولي و شاه و درويش و توانگر
نه آن حسن است تنها گويي آن چيستدرون حسن روي نيکوان چيست
که شرکت نيست کس را در خداييجز از حق مي‌نيايد دلربايي
که حق گه گه ز باطل مي‌نمايدکجا شهوت دل مردم ربايد
ز حد خويشتن بيرون منه پايمثر حق شناس اندر همه جاي
حق اندر باطل آمد کار شيطانحق اندر کسوت حق بين و حق دان