قديم و محدث از هم خود جدا نيست

شاعر : شيخ محمود شبستري

که از هستي است باقي دائما نيستقديم و محدث از هم خود جدا نيست
جز ازحق جمله اسم بي‌مسماستهمه آن است و اين مانند عنقاست
وجود از روي هستي لايزال استعدم موجود گردد اين محال است
همه اشکال گردد بر تو آساننه آن اين گردد و نه اين شود آن
چو آن يک نقطه که اندر دور ساري استجهان خود جمله امر اعتباري است
که بيني دايره از سرعت آنبرو يک نقطه‌ي آتش بگردان
نگردد واحد از اعداد بسياريکي گر در شمار آيد به ناچار
به عقل خويش اين را زان جدا کنحديث «ما سوي الله» را رها کن
که با وحدت دويي عين محال استچه شک داري در آن کين چون خيال است
همه کثرت ز نسبت گشت پيداعدم مانند هستي بود يکتا
شده پيدا ز بوقلمون امکانظهور اختلاف و کثرت شان
به وحدانيت حق گشت شاهدوجود هر يکي چون بود واحد