در او راز دل گلها شکفته است

شاعر : شيخ محمود شبستري

که تا اکنون کسي ديگر نگفته استدر او راز دل گلها شکفته است
عيون نرگس او جمله بيناستزبان سوسن او جمله گوياست
که تا برخيزد از پيش تو اين شکتامل کن به چشم دل يکايک
مصفا کرده در علم دقايقببين منقول و معقول و حقايق
که گلها گردد اندر چشم تو خاربه چشم منکري منگر در او خوار
شناسايي حق در حق شناسي استنشان ناشناسي ناسپاسي است
عزيزي گويدم رحمت بر او بادغرض زين جمله آن کز ما کند ياد
الهي عاقبت محمود گردانبه نام خويش کردم ختم و پايان
نهادم نام او را گلشن رازاز آن گلشن گرفتم شمه‌اي باز