نداد عشق گريبان به دست کس ما را
 


 

شاعر : صائب تبريزي
 


 

گرفت اين مي پرزور، چون عسس ما را   نداد عشق گريبان به دست کس ما را
لب تو ريخت به دل، رنگ صد هوس ما را   به گرد خاطر ما آرزو نمي‌گرديد
بس است آمدن و رفتن نفس ما را   خراب حالي ما لشکري نمي‌خواهد
که خرج آه سحر مي‌شود نفس ما را   تمام روز ازان همچو شمع خاموشيم
که نيست چشم به تحسين هيچ کس ما را   غريب گشت چنان فکرهاي ما صائب