ساقي قدحي شراب در دست

شاعر : فخرالدين عراقي

آمد ز شراب خانه سرمستساقي قدحي شراب در دست
همچون سر زلف خويش بشکستآن توبه‌ي نادرست ما را
کان فتنه‌ي روزگار بنشستاز مجلسيان خروش برخاست
و آن نيز نهاده بر کف دستماييم کنون و نيم جاني
هم در سر زلف اوست گر هستآن دل، که ازو خبر نداريم
آشفته‌ي موي اوست پيوستديوانه‌ي روي اوست دايم
وز نيک و بد زمانه وارستدر سايه‌ي زلف او بيسود
در حال ز سايه رخت بربستچو ديد شعاع روي خوبش
کان ذره به آفتاب پيوستدر سايه مجو دل عراقي