ساقي، ار جام مي، دمادم نيست

شاعر : فخرالدين عراقي

جان فداي تو، درديي کم نيستساقي، ار جام مي، دمادم نيست
جرعه‌اي هم مرا مسلم نيستمن که در ميکده کم از خاکم
که دلم بي‌شراب خرم نيستجرعه‌اي ده، مرا ز غم برهان
کز خودم زخم هست مرهم نيستاز خودي خودم خلاصي ده
گر نباشد، مباش، گو: غم نيستچون حجاب من است هستي من
که شوم يک نفس درين دم نيستز آرزوي دمي دلم خون شد
چه کنم؟ کار دل فراهم نيستبهر دل درهم و پريشانم
خود خوشي در نهاد عالم نيستخوشدلي در جهان نمي‌يابم
خوش از آنم که ناخوشي هم نيستدر جهان گر خوشي کم است مرا
بهتر از آب چشم من نم نيستکشت اميد را، که خشک بماند
کين دمم جز تو هيچ همدم نيستساقيا، يک دمم حريفي کن
که عراقي حريف و محرم نيستساغري ده، مرا ز من برهان