باز دل از در تو دور افتاد

شاعر : فخرالدين عراقي

در کف صد بلا صبور افتادباز دل از در تو دور افتاد
تا چه بد کرد کز تو دور افتادنيک نزديک بود بر در تو
يا مرا دوستي غيور افتاديا حسد برد دشمن بد دل
چون مصيبت زده، ز سور افتادماتم خويشتن همي دارد
ديده‌ام بي‌ضيا و نور افتادچون ز خاک در تو سرمه نيافت
در طربخانه‌ي سرور افتادجان که يک ذره انده تو بيافت
تن که در آرزوي حور افتاداز بهشت رخ تو بي‌خبر است
گمرهي گشت و در غرور افتادچون عراقي نيافت راه به تو