عشق، شوري در نهاد ما نهاد

شاعر : فخرالدين عراقي

جان ما در بوته‌ي سودا نهادعشق، شوري در نهاد ما نهاد
جستجويي در درون ما نهادگفتگويي در زبان ما فکند
آرزويي در دل شيدا نهادداستان دلبران آغاز کرد
راز مستان جمله بر صحرا نهادرمزي از اسرار باده کشف کرد
کاتشي در پير و در برنا نهادقصه‌ي خوبان به نوعي باز گفت
جنبشي در آدم و حوا نهاداز خمستان جرعه‌اي بر خاک ريخت
جان وامق در لب عذرا نهادعقل مجنون در کف ليلي سپرد
لحظه لحظه جاي ديگر پا نهاددم به دم در هر لباسي رخ نمود
هر کجا جا ديد، رخت آنجا نهادچون نبود او را معين خانه‌اي
نام آن حرف آدم و حوا نهادبر مثال خويشتن حرفي نوشت
منتي بر عاشق شيدا نهادحسن را بر ديده‌ي خود جلوه داد
تهمتي بر چشم نابينا نهادهم به چشم خود جمال خود بديد
فتنه‌اي در پير و در برنا نهاديک کرشمه کرد با خود، آنچنانک:
در لب شيرين شکرخا نهادکام فرهاد و مراد ما همه
خال فتنه بر رخ زيبا نهادبهر آشوب دل سوداييان
رنگ و بويي در گل رعنا نهادوز پي برک و نواي بلبلان
نور خود در ديده‌ي بينا نهادتا تماشاي وصال خود کند
اين همه اسرار بر صحرا نهادتا کمال علم او ظاهر شود
حسن او چون دست در يغما نهادشور و غوغايي برآمد از جهان
نام او سر دفتر غوغا نهادچون در آن غوغا عراقي را بديد