نيم چون يک نفس بي غم دلم خون خوار اولي‌تر

شاعر : فخرالدين عراقي

ندارم چون دلي خرم، تني بيمار اولي‌ترنيم چون يک نفس بي غم دلم خون خوار اولي‌تر
نبيند هر که غمخواري، چو من غمخوار اولي‌ترنيابد هر که دلداري، چو من زار و حزين اولي
چنين دل در کف هجران اسير و زار اولي‌تردلي کز يار خود بويي نيابد تن دهد بر باد
به شادي چون نيم لايق، مرا تيمار اولي‌تروصال او نمي‌يابم، تن اندر هجر او دارم
چو زخم او شود مرهم، دلم افگار اولي‌ترچو درد او بود درمان، تن من ناتوان خوشتر
به هر حالي مرا درد و غم بسيار اولي‌ترچو روزي من از وصلش همه تيمار و غم باشد
همي کن ناله و زاري، که عاشق زار اولي‌تردلا، چون عاشق ياري، به درد او گرفتاري
ز هر در، کان زند مفلس، در دلدار اولي‌ترهر آنچه آرزو داري برو از درگه او خواه
نظر چون مي‌کني باري به روي يار اولي‌ترعراقي، در رخ خوبان جمال يار خود مي‌بين