اي ديده، بدار ماتم دل

شاعر : فخرالدين عراقي

کو در خطري فتاد مشکلاي ديده، بدار ماتم دل
جز خون جگر دگر چه حاصل؟خون شد ز فراق يار و از يار
آن خسته جگر، چو مرغ بسملعمري بتپيد بر در يار
در خانه‌ي او نکرد منزلچون ديد به عاقبت که دلدار
و آن يار نشد، دريغ، حاصلدل در پي وصل يار جان داد
آن قطره‌ي خون، که خوانيش دلبر خاک درش فتاد و جان داد
از بهر چه مي‌سرشتمان گل؟چون ياور نيست بخت با ما
کز بودن ماست کار باطلاي کاش که بود ما نبودي!
پيوسته ازين شکسته مگسلاي يار، مبر ز من به يک بار
درياب، مگر فتم به ساحلدر بحر فراق تو فتادم
بيچاره عراقي از تو غافلمگذار که هم چنين بماند