با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟

شاعر : فخرالدين عراقي

با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد؟با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟
با عيش عاشقانت رضوان چه کار دارد؟از سوز بي‌دلانت مالک خبر ندارد
از بي‌دلي لب من با آن چه کار دارد؟در لعل توست پنهان صدگونه آب حيوان
کانجا که آن جمال است انسان چه کار دارد؟هم ديده‌ي تو بايد تا چهره‌ي تو بيند
با خاتم سليمان شيطان چه کار دارد؟وهم از دهان تنگت هرگز نشان نيايد
ورنه خيال جاويد با جان چه کار دارد؟جان من از لب تو مانا که يافت ذوقي
ورنه بريد زلفت پنهان چه کار دارد؟دل مي‌تپد که بيند در ديده روي خوبت
چون حلقه بر در تو چندان چه کار دارد؟عاشق گر از در تو نشنيد مرحبايي
پوسيده استخواني با خوان چه کار دارد؟گر بر درت نيايم، شايد که باز پرسند:
جايي که جان نباشد جانان چه کار دارد؟در دل که عشق نبود معشوق کي توان يافت
در خانه‌ي طفيلي مهمان چه کار دارد؟در دل غم عراقي و آنگاه عشق باقي