مي روان کن ساقيا، کين دم روان خواهيم کرد

شاعر : فخرالدين عراقي

بهر يک جرعه ميت اين دم روان خواهيم کردمي روان کن ساقيا، کين دم روان خواهيم کرد
ساغري پر کن، که عزم آن جهان خواهيم کرددرديي در ده، کزين جا دردسر خواهيم برد
چون روان شد کاروان، ما هم روان خواهيم کردکاروان عمر ازين منزل روان شد ناگهي
دامن ناز اندر آن عالم کشان خواهيم کردچون فشانديم آستين بي‌نيازي بر جهان
جرعه‌دان بزم خود هفت آسمان خواهيم کرداز کف ساقي همت ساغري خواهيم خورد
ساغر از باده لبالب هر زمان خواهيم کردتا فتد در ساغر ما عکس روي دلبري
ناله‌ي مستانه نقل دوستان خواهيم کرددرچنين مجلس که مي‌عشق است‌و ساغربيخودي
ناگهي رخ را ازين عالم نهان خواهيم کردتا درين عالم نگردد آشکارا راز ما
پيش روي جانفزايش جان فشان خواهيم کردنزد زلف دلربايش تحفه، دل خواهيم برد
روي در روي نگار مهربان خواهيم کردچون بگردانيم رو، زين عالم بي‌آبرو
تا نظر در روي خوبش رايگان خواهيم کردبر سر بازار وصلش جان ندارد قيمتي
چون نشان ديديم، خود را بي‌نشان خواهيم کردسالها در جستجويش دست و پايي مي‌زديم
آنچه آن دلبر کند ما خود همان خواهيم کردهر چه ما خواهيم کردن او بخواهد غير آن
بر سر دارش ز غيرت ناگهان خواهيم کردعراقي هيچ خواهد گفت: اناالحق، اين زمان