تا بر قرار حسني دل بي‌قرار باشد

شاعر : فخرالدين عراقي

تا روي تو نبينم جان سوکوار باشدتا بر قرار حسني دل بي‌قرار باشد
تا بوي تو نيابد دل بي‌قرار باشدتا پيش تو نميرد جانم نگيرد آرام
تا کي ز آرزويت بيچاره زار باشد؟جانا، ز عشق رويت جانم رسيد بر لب
آن را مدار دشمن کت دوستدار باشدآن را مخواه بي‌دل کو بي‌تو جان نخواهد
کز دوست هرچه آيد آن يادگار باشددرمان اگر نداري، باري به درد ياد آر
با غم بسر توان برد گر غمگسار باشدبا درد خوش توان بود عمري به بوي درمان
با کار پادشاهان ما را چه کار باشد؟خواهي بساز کارم، خواهي بسوز جانم
تا کي غريب و خسته در انتظار باشد؟از انتظار وصلت آمد به جان عراقي