تا کي از دست فراق تو ستم‌ها بينيم؟

شاعر : فخرالدين عراقي

هيچ باشد که تو را بار دگر وابينيمتا کي از دست فراق تو ستم‌ها بينيم؟
جان فشانيم، اگر آن رخ زيبا بينيمدل دهيم، از سر زلف تو چو بويي يابيم
چه شود گر بگذاري تو دمي ما بينيم؟روي خوب تو که هر دم دگران مي‌بينند
از فراق تو بگو: چند بلاها بينيم؟ما که دور از تو ز هجرانت به جان آمده‌ايم
نيست ممکن که جمال تو در آنجا بينيمخورد زنگار غمت آينه‌ي دل به فسوس
تا بود کان دل گم‌کرده‌ي خود وابينيمگم شد آخر دل ما، بر در تو آمده‌ايم
ور ببينيم رخي، در دل بينا بينيمگر بيابيم دلي، بر سر کويت يابيم
اي بسا حسرت و اندوه که فردا بينيم!روي بنماي، که امروز نديديم رخت
تا عراقي بنميرد نه همانا بينيمروي زيباي تو، اي دوست، به کام دل خويش