بيا، اي ديده، تا يک دم بگرييم

شاعر : فخرالدين عراقي

نيم چون خوشدل و خرم بگرييمبيا، اي ديده، تا يک دم بگرييم
زماني بر دل پر غم بگرييمدمي بر جان پر حسرت بموييم
گهي از زخم بي‌مرهم بگرييمگهي از درد بي‌درمان بناليم
چو عيسي رفت، بر مريم بگرييمدل ما مرد، بر تن خوش بموييم
ندارد هيچ سودي، هم بگرييمچو کار از دست رفت، اين گريه‌ي ما
کنون در حسرت آن دم بگرييمخوشا آن دم که با ما يار خوش بود
بر آن محروم نامحرم بگرييمنشد جان محرم اسرار جانان
بر آن بيچاره‌ي درهم بگرييمتن بيمار ما درهم شد از غم
بيا، کين يک دو دم بر هم بگرييمز عمر ما دوسه دم ماند باقي
بر آن مسکين درين ماتم بگرييمعراقي را کنون ماتم بداريم