ماهرويا، رخ ز من پنهان مکن

شاعر : فخرالدين عراقي

چشم من از هجر خود گريان مکنماهرويا، رخ ز من پنهان مکن
از فراق خود مرا بي‌جان مکنز آرزوي روي خود زارم مدار
من ندارم طاقت هجران، مکناز من مسکين مبر يک‌بارگي
مفلسي را بي‌سر و سامان مکنبي‌کسي را بي‌دل و بي‌جان مدار
خويشتن را گو، مرا تاوان مکنگر گناهي کرده‌ام از من مدان
با من بيچاره هر دم آن مکنهر چه آن کس در جهان با کس نکرد
هر چه از جور و جفا بتوان مکنبا عراقي غريب خسته دل