اي همه ميل دل من سوي تو

شاعر : فخرالدين عراقي

قبله‌ي جان چشم تو و ابروي تواي همه ميل دل من سوي تو
برده خوابم نرگس جادوي تونرگس مستت ربوده عقل من
در خم چوگان ز زلف و گوي توبر سر ميدان جانبازي دلم
تا مگر بينم رخ نيکوي توآمدم در کوي اميد تو باز
آب حيوان رايگان در جوي تومن جگر تفتيده بر خاک درت
باز گردم نااميد از کوي تواي اميد من، روا داري مگر؟
من ندارم طاقت بازوي تولطف کن، دست جفا بر من مدار
چشم اميدم بمانده سوي توروزگاري بوده‌ام بر درگهت
تا مگر يابم زماني بوي توتا مگر بينم دمي رنگ رخت
مانده‌ام در درد بي‌داروي توچون نديدم رنگ رويت، لاجرم
چون فروماندم ز جست و جوي توبر من مسکين عاجز رحم کن
ناشده يک لحظه همزانوي تودر غم تو روزگارم شد دريغ!
از نسيم جان فزاي موي توهم مشام جانم آخر خوش شود
تا به کام دل نبيند روي توخود عراقي جان شيرين کي دهد؟