چه کردم؟ دلبرا، از من چه ديدي؟

شاعر : فخرالدين عراقي

که کلي از من مسکين رميديچه کردم؟ دلبرا، از من چه ديدي؟
چرا يک بارگي از من بريدي؟چه افتادت که از من سير گشتي؟
تو خوش خوش دامن از من در کشيديمن از عشقت گريبان چاک کردم
که روي نيکو از من در کشيدينگويي تا چه بد کرد بجايت؟
علي رغم من مسکين شنيديبسي گفتم که: مشنو گفت دشمن
به کام خويشتن، باري، رسيدياگر کام تو دشمن کاميم بود
نگويي تا: درين معني چه ديدي؟چرا کردي به کام دشمنانم؟
که از رخ پرده‌ي صبرم دريديبه تير غمزه جان و دل چه دوزي؟
ز غم صد خار در جانم خليدينچيده يک گل از بستان شادي
به خوبي صد چو من بنده خريديمکن آزاد مفروشم، اگر چه
عراقي را ز بهر غم گزيديگزيدي هر کسي را بهر کاري